پنجشنبه، مرداد ۲۸، ۱۳۸۹

نيما، كلاغ، عمو قيچي


نيما : راستي تو ميدوني شباهت سانسوري با دولبري چيه؟
كلاغ : شباهت؟!! نه.
نيما : ببين، هر دو با قيچي سروكار دارن.
كلاغ : عزيزم، دول رو با تيغ مي برن نه با قيچي.
نيما : بنظر من، فرق زيادي در اصل قضيه نداره، مهم اينجاست كه اين آقاي دول، سرش كنده شه حالا با تيغ يا با قيچي!!.
كلاغ : ولي من فكر مي كنم دولبري شغل شريف و آبرومنديه.
نيما : بعله..حتما.. دولبرها، قسمت هاي مازاد و آويزان دول رو قيچي مي كنند و به دول هاي مردم رنگ و لعابي مي دهند، و دول ها را براي بانوان و يا شايد هم براي بعضي آقايان!!، خوش منظره و گواراتر مي كنند. و اين كار خيلي خوبيه.
كلاغ : حالا چي شده تو ياد دول افتادي شيطون؟
نيما : بي ادب نشو، من با دول كاري ندارم، با اين دولسانسوري كار دارم.
كلاغ : نكنه ميخوان دولتو ببرن يا شايدهم دولتو سانسور!! كنن.
نيما : نه بابا. يادته وبلاگ مهدي چند وقت پيش سانسور شد؟ من واقعا ناراحت شدم.
كلاغ : مهدي كيه؟
نيما : گيج ميزني ها، مهدي بي اف، يادت اومد؟
كلاغ : آها. واسه مهدي و بي اف ناراحت شدي؟
نيما : نه براي مهدي و نه براي بي اف بيچاره، بلكه براي اين دوست سانسوري عزيز و نوع بريدنش.
كلاغ : چرا ناراحت؟
نيما : عموجان فقط نصف دول را بريده بود.
كلاغ : مگه ميشه؟!!
نيما : آره. قسمتي از دول، كه آقاي نويسنده باشد مانده بود و قسمت فوقاني دول كه ما مخاطبان و نظرات باشيم، بريده شده بود. اين دول بيچاره شده بود جگر ذليخا، ته داشت ولي سر نداشت!!.
كلاغ : چرا؟!! دول نصفه و نيمه كه بدرد نمي خوره.
نيما : حرف منم همينه. اگر قرار بر اينه كه ما بي دول باشيم خب بهتره كه از بيخ نداشته باشيم. خب بزرگوار، تو كه بريدي، درست مي بريدي!!.
كلاغ : عمو جان دول و قيچي دست توست پس قربانت خوب ببر.
نيما : بگذريم!. عمو سانسوري انگار پير شده، خرفت شده، ديگه قادر به بريدن دول ها نيست.
كلاغ : فكركنم خودش هم ميدونه كه يك پايش يا شايدهم جفت پايش لب گوره!.
نيما : بهرحال نسل اول عمو سانسوري ها در حال بازنشستگي يا شايد هم موت هستند و حتما ،نيروهاي جوان، زبده، و صد البته آشنا به دولبري و كار با قيچي، جاي عمو قيچي ها رو مي گيرن. اگر كسي رو ميشناسي خبرش كن.
و كلاغ، بي توجه، كونشو مي كنه به نيما.


غارغار : قبول باشه!!!. عزيزم فقط با من حرف نزن، بوي دهنت گيج ام مي كنه. اوووووق. 
غارغار : واقعا كه! .... يارو بابا، با شرت اسليپ روي بالكن خوابگاه بايرن مونيخ عكس تمام قد مي گيره، به اسلام عزيز توهين نميشه!، حالا آب خوردنش شده دهن كجي به شعائر ديني!!؟؟؟ .... آره خب!، ما هم كه گوشمان دراز است.!!

۶ نظر:

نقطه چین ها . . . گفت...

ما نفهمیدیم این دول آخرش چی شد!! :-))

یوسف

نقطه چین ها . . . گفت...

اين عمو قيچي..همون دست قيچيه؟..دارم ميرم از جاني دپ بپرسم..

كيا

خشایار گفت...

جداي از مفهومي كه مي خواست برسونه و محبتي كه مي خواست برسونه كه هر دو رو خوب رسونده ، اين متن يكي از اروتيك ترين متن هايي است كه خوندم ( لبخند )

پوریا گفت...

ولی جداً دولبری هم شغل جالبیه ها. تاحالا به همچین شغلی فکر نکرده بودم مثلا فکر کنم بابای ادم اینکاره باشه بعد تو مدرسه ازت بپرسن بابات چیکارست ؟ بگی دولبر !!

غریبه 92 گفت...

ای بابا دول بریدن کاری نداره ، اگه خواستین از چیزاتون ساقط بشین به خودم بگین ، واستون آستین می زنم بالا با اره مویی همچین از ته می زنم آختون در نیاد .. :-))
من میگم نوشته های نیما چیزی ما ورای یه متن معمولیه باز شماها باور نکین ..

استفراغ گفت...

نیما
اگه دوستان فکر کنن که من مجیز می گم
اشکالی نداره
چون نمی دونم مجیز یعنی چی
شاید معنیش گفتن حقیقته
پس این مجیز من
به نظرم خیلی کار درستی
بوسس