امروز بارش باران ضربان نبض و خس خس نفس هوا را از يكنواختي بيرون آورد .
بارش باران را دوست دارم .
وقتي باران مي بارد آسوده خاطر مي شوم كه زيستنم معنايي دارد .. و هنوز پيماني دارم كه تداوم معرفت و امتداد ذهن مشتاق من است ... وقتي باران مي بارد انگار مرده ها هم قصه اي براي گفتن دارند . رسوب نم باران به زير پوست آزار ديده ي بدنم زندگي بخش است .
"باراني بايد تا رنگين كماني برآيد"
پرده ي پنجره ي اتاقم را كه به ندرت كنار ميرود ، كنار ميزنم و از پشت پنجره به نظاره رقص باران مي نشينم . .. ارام ، ساكت ، نرم ...صداي جير جير صندلي و بوق اتومبيل هاي خيابان هاي آنسوتر كه در ترافيك مانده اند تنها صدايي است كه مي شنوم .. باران مي بارد... و من زير لب با خود تكرار مي كنم :
امروز هوا خيس است
امروز زمين آكنده از هواست
امروز زمين هم خيس است
چشمان من پر از آبي بيكران آسمان است
امروز چشمان من خيس است
امروز حتي اقاقي هم خيس است
پيكر امروز در ميان شاخه هاي پر از خار اقاقي پاره پاره است
امروز دنيا از خون گرم امروز خيس است
خنده دار ترين قصه امروز
مرگ امروز در ميان شاخه اقاقي هاست
امروز دلم تنگ امروز است
امروز اگر دستانم رها شوند تمام رج هاي ثانيه هاي امروز را مي نويسند
امروز دستانم دلتنگ امروزند
امروز هيچ ندارم جزء امروز
ديگر نمي خواهم پنجه در خاك افكنم .
نوشتن هم مرا التيام نمي دهد.
ديگر نوشتن هم بس است ؟؟؟
نه...نمي دانم...شايد
نویسنده:
سه شنبه 1 تیر1389 ساعت: 20:17
تهرانم بارون اومد ولي براي چند دقيقه...
يعني تا نصفه هاي شعري كه نوشتي رو اگه ميخوندم بارون بند ميومد
يعني تا نصفه هاي شعري كه نوشتي رو اگه ميخوندم بارون بند ميومد
نویسنده:
چهارشنبه 2 تیر1389 ساعت: 0:16
خدایا! خدایا! فقط تویی که میتونی کمکم کنی فقط تویی که میتونی منو از این همه گناه، تباهی بیچارگی نجات بدی ، پس کمکم کن ، کمکم کن تا دوباره برگردم پیش خودت
از اول مینویسم به نام او که گفت اگر صد بار توبه شکستی باز آیی
التماس دعا
از اول مینویسم به نام او که گفت اگر صد بار توبه شکستی باز آیی
التماس دعا
نویسنده:
چهارشنبه 2 تیر1389 ساعت: 0:41
اووو امروز چه خبره .. ..
خب من اومدم و خوردم کنج لینکستونت .. اما پس چرا چیزی یادم نمیاد ؟
لااقل خبر می کردی هم از مطالبت استفاده کنیم هم لینکنت کنیم ..
خب من اومدم و خوردم کنج لینکستونت .. اما پس چرا چیزی یادم نمیاد ؟
لااقل خبر می کردی هم از مطالبت استفاده کنیم هم لینکنت کنیم ..
نویسنده:
چهارشنبه 2 تیر1389 ساعت: 8:31
اول از کامنت هات تویِ وبلاگم شروع می کنم عزیزم و بعد در مورد متن جدید می حرفیم
گفتی عزیزم:"شعر می تونه احساس برانگیز باشه
اما عقیده دارم…
پوست و لمس بدن معشوق احساس رو بهتر منتقبل می کنه تا کلام"
من تفاوتی نمی بینم نیمای عزیزم بین شعر و معشوق و عاشق.
از نظر من شعر و واژه هستی سازند و رابطه عاشق و معشوق هم خود هستی.
اما روی این جمله ات به شدت تاکید می کنم و موافقم که :"احساس رو بهتر منتقبل می کنه تا کلام"البته با فاکتور گرفتن از قسمت آخرش یعنی از "تا کلام"
من کاملا موافقم با خوندنِ تن.به نظرم تن،متنی است که هر روز نوشته می شه،شاید البته یه کم بی انصافی باشه که گفتم هر روز،باید می گفتم تن متنی هست که لحظه به لحظه نوشته می شه و کشف این متن ،لذتی است برابر با "ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما"
پس من کاملا با این چیزی که توی کامنت برام گذاشتی موافقم و اسمش رو می ذارم همسویی فکر.
ادامه دارد...
گفتی عزیزم:"شعر می تونه احساس برانگیز باشه
اما عقیده دارم…
پوست و لمس بدن معشوق احساس رو بهتر منتقبل می کنه تا کلام"
من تفاوتی نمی بینم نیمای عزیزم بین شعر و معشوق و عاشق.
از نظر من شعر و واژه هستی سازند و رابطه عاشق و معشوق هم خود هستی.
اما روی این جمله ات به شدت تاکید می کنم و موافقم که :"احساس رو بهتر منتقبل می کنه تا کلام"البته با فاکتور گرفتن از قسمت آخرش یعنی از "تا کلام"
من کاملا موافقم با خوندنِ تن.به نظرم تن،متنی است که هر روز نوشته می شه،شاید البته یه کم بی انصافی باشه که گفتم هر روز،باید می گفتم تن متنی هست که لحظه به لحظه نوشته می شه و کشف این متن ،لذتی است برابر با "ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما"
پس من کاملا با این چیزی که توی کامنت برام گذاشتی موافقم و اسمش رو می ذارم همسویی فکر.
ادامه دارد...
نویسنده:
چهارشنبه 2 تیر1389 ساعت: 8:42
عزیزم گفت:"روزگار تثبیت آغاز شده است"
حتماً من خوب متوجه نشدم که "تثبیت" از نظر نیمای عزیز،چه مفهومی داره،چون تا من فهمیدم به همون سیاق نیما که گفت:"شروع كردم به خواندن و خواندن و خواندن … هر تكه كاغذي كه گيرم مي آمد مي خواندم . اما معرفت درياي گسترده اي بود ، پيچيده و پنهان شده در تاريكي غليظ ، و من ، مشتاق هراسان رها شده اي در گوشه اي گم ."این بود که هیچ وقت تثبیت در کار نبوده.یعنی من متوجه شدم که "روزگار تغییر" داریم اما "روزگار تثبیت" نه
چرا به این نکته اهمیت می دم؟چون نیما از اون دسته از آدمها نیست که مفهومی رو مطلق کنه و خودش رو مصداق اون مفهوم و راکد بمونه.
بلکه نیما رو اینطور شناختم که در حال تغییر در استعاره هاست
پس با این قسمت از اتوبیوگرافی شاعرانه ات یه کم مشکل داشتم
ادامه دارد...
حتماً من خوب متوجه نشدم که "تثبیت" از نظر نیمای عزیز،چه مفهومی داره،چون تا من فهمیدم به همون سیاق نیما که گفت:"شروع كردم به خواندن و خواندن و خواندن … هر تكه كاغذي كه گيرم مي آمد مي خواندم . اما معرفت درياي گسترده اي بود ، پيچيده و پنهان شده در تاريكي غليظ ، و من ، مشتاق هراسان رها شده اي در گوشه اي گم ."این بود که هیچ وقت تثبیت در کار نبوده.یعنی من متوجه شدم که "روزگار تغییر" داریم اما "روزگار تثبیت" نه
چرا به این نکته اهمیت می دم؟چون نیما از اون دسته از آدمها نیست که مفهومی رو مطلق کنه و خودش رو مصداق اون مفهوم و راکد بمونه.
بلکه نیما رو اینطور شناختم که در حال تغییر در استعاره هاست
پس با این قسمت از اتوبیوگرافی شاعرانه ات یه کم مشکل داشتم
ادامه دارد...
نویسنده:
چهارشنبه 2 تیر1389 ساعت: 8:46
عزیزم گفتی:"تلاقي ديروز و امروز من، بعدي عيني و حقيقي برايم رقم زده است "
من این رو همون تغییر استعاره ها در تو می دونم و اسمش رو دوباره می ذارم روزگار تغییر
دیروز،در حکم کلمه که به نوعی حاکم هست بر ما،امروز در حکم رابطه و واقعیت که به نوعی بر اون حاکم هستیم،آینده ای رو داره برات رقم می زنه در حکم واقع که شما عزیزم احتمالا اسم حقیقت رو روش خواهی گذاشت،و این حرکت از کلمه به رابطه و رسیدن به حقیقت رو من می ذارم اسمش رو تغییر در استعاره
و نیمای عزیزم تصدیق می کنی که این اتفاق گویا هر لحظه خواهد افتاد و تثبیت ناشدنی است هر چند که این قانونی تثبیت شده هست
پارادوکسیکال زیبایی هست دنیای ما
ادامه دارد...
من این رو همون تغییر استعاره ها در تو می دونم و اسمش رو دوباره می ذارم روزگار تغییر
دیروز،در حکم کلمه که به نوعی حاکم هست بر ما،امروز در حکم رابطه و واقعیت که به نوعی بر اون حاکم هستیم،آینده ای رو داره برات رقم می زنه در حکم واقع که شما عزیزم احتمالا اسم حقیقت رو روش خواهی گذاشت،و این حرکت از کلمه به رابطه و رسیدن به حقیقت رو من می ذارم اسمش رو تغییر در استعاره
و نیمای عزیزم تصدیق می کنی که این اتفاق گویا هر لحظه خواهد افتاد و تثبیت ناشدنی است هر چند که این قانونی تثبیت شده هست
پارادوکسیکال زیبایی هست دنیای ما
ادامه دارد...
نویسنده:
چهارشنبه 2 تیر1389 ساعت: 8:49
عزیزم گفتی:"امروز به دنبال بعد سومي است كه بي شك ياري دهنده اي قوي است كه همان آرمان و اميد مرا به چشم اندازي وسيع و بالا بلند نشانه مي رود "
من چیزی نمی گم نسبت به این گفتار شیرین و شاعرانه
پدر معنوی من گفت:"خواب چون در فکند از پایم خسته میخوابم از اغاز غروب لیک ان هزره علفها که به دست ریشه کن میکنم از مزرعه روز میکنم شان شب در خواب هنوز ..."
ادامه دارد...
من چیزی نمی گم نسبت به این گفتار شیرین و شاعرانه
پدر معنوی من گفت:"خواب چون در فکند از پایم خسته میخوابم از اغاز غروب لیک ان هزره علفها که به دست ریشه کن میکنم از مزرعه روز میکنم شان شب در خواب هنوز ..."
ادامه دارد...
نویسنده:
چهارشنبه 2 تیر1389 ساعت: 15:23
از بزرگترین گالری عکس مانکن های مرد جهان دیدن کنید
شامل بیش از سیصد عکس از مدل های وطرح سال های 2009 و 2010
مدیر وبلاگش هم همجنسگراست
اگه ممکنه منو لینک کنید به اسم عکس مرد
شامل بیش از سیصد عکس از مدل های وطرح سال های 2009 و 2010
مدیر وبلاگش هم همجنسگراست
اگه ممکنه منو لینک کنید به اسم عکس مرد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر