سه‌شنبه، تیر ۰۱، ۱۳۸۹

شب های سینمایی

ساعت دوازده ظهر يعني :"آقا نيما صبح ات بخير" ... (البته با چاشنی طعنه)
آقانیما: بامداد شما هم بخير مادر جان  ... (با چاشنی لوس شدن)
و با این جملات ،يك روز خوشگل دوازده ساعتي آغاز مي شود ...
به نظرم دوازده ساعت هم زياده  . میخوام چی کار...  اصلا اگر فقط شبها مال من باشه شکایتی ندارم ... روز ها براي آدمها، شبها هم براي ما خفاشها ... خفاشهاي شب زنده دار.
ميخوام يه كم از اين شب زنده داري هاي نيما جان براتون بگم . البته مطمئن باشيد هيچ مورد غير اخلاقي و خلاف شئونات در اين ساعات، از هيج يك از حاضرين سر نمي زند. دوستان عفيف و نجيب و معتقد با خاطری آسوده متن را دنبال كنند.
مواد لازم برای داشتن یک شب خوب به سبک و سیاق آقا نيما : ۱. شب آرام و مهتابی ۲.بنده ۳. یک کمد دي وي دي ۴.و يك جعبه نور خوش رنگ . اين يك جعبه نور خوش رنگ واسه خودش داستاني پيچيده داره . من چهار زانو  جلوي آن نشسته ام . انگار كه معبدي  است . نور مات و سربي رنگ تلويزيون سطح مقابل اشياء دور و برم را روشن مي كند . نوري ناپايدار . نوري لرزان . نوري كه به قصد روشن كردن نتابيده است ،اما من دوستش دارم. وحرص ديدن فيلم هاي  فراوان خوبي كه من هنوز نديدم و از قفسه كمد به من چشمك ميزنند.
همين فيلم ها نشانه اي شدند از ايام سپري شده ام. روزها را با اين فيلم ها به ياد مي آورم سال هاي طي شده ام را با اين فيلم ها مي سنجم و مي شناسم سالهاي  فدريكو فليني ، رنه كلر ، جان فورد ،استنلي كوبريك  ، وودي آلن ، اورسن ولز ،فرانسيس فورد كاپولا، و ...
... بهر حال  شبها رو ما اينجوري سپري مي كنيم .هركسي مايل باشد، مي تواند در خلوت سينماي خانگي ام با من شريك شود ... حسب بر تعريف نباشه سينماي رو به راهي دارم . با همه تجهيزات . فقط فيلم ايراني و تخمه آفتابگردان موجود نيست . 
خوب چي كار كنم آدم بدبخت و بي چاره و غربزده اي مثل من قدرت هضم مضامين عرفاني و فلسفي نهفته شده در سينماي دينی ايرانِ اس.لامي رو نداره .يه بار فكر نكنين خداي نا كرده  اين بنده خاطي با حب و بغض حرفي مي زنم ... استغفر الله ...توبه ... هزار بار توبه... چه كسي مي تونه بازي هاي زيباي اسطوره هاي مثل رضويان و غفوريان و اين پير مرده كه هميشه تو فيلم ها هست (منو ياد مارلون روانشاد مي اندازه) و ...كارگردانان غولي چون حاج مسعود ده .ن.م.ك.ي مدعظه عالي و فيلم هاي پرفروش۱و۲و۳و... اونها رو زير سوال ببره ... .چي كار كنم ؟!!! من شعورم به درك اين ابَر فيلم ها نمي رسه. تخمه آفتابگردان هم كه خوب دوست ندارم ... اصلا من اگه تخمه بخورم يا فيلم ايراني ببينم جوش ميزنم.از اين بابت نهايت پوزش بنده را پذيرا باشيد ...
حالا يه خاطره از اين شبهاي سينمايي،که خيلي هم قديمي نيست و مربوط به همين پريشب برای حضار تعریف می کنم. ...بگم ؟.. بگم؟...بگم؟...(از دوستم اين تيكه رو ياد گرفتم).باشه ميگم . جونم براتون بگه كه :
پريشب ،براي چندمين بار" همشهري كين" رو تماشا مي كردم (يك شاهكار محض . هر بار برايم تازگي دارد و حرفي كه معنايم را وسعت دهد .) در ميانه ي تماشاي فيلم و در كش و قوس درك و دريافت پيام فيلم ناگهان با صداي هولناك فرو ريختن چيزي از جا پريدم ...سكته اي خفيف، كه شريان خون را در لحظه اي در بدنم منقبض كرد .
بله ...يكي از حضرات منت گذاشتند، قصد مدرن كردن محله وكوچه را دارند لذا سر كوچه برجي معظم و كوفتي تا سي طبقه !!! بعله سي طبقه!!! دارند بنا مي كنند  تا به دنياي غرب كه از دستاوردهاي ما گيج و مبهوت اند  نشاندهند  كه ،ما مي توانيم ... ساعت چهار بامداد ،آقايان بار آهن و آجر و كوفت و زهرمار از كاميون خالي مي كردند ... و با صداي گرمپي ديگران را از خواب بيدار كردند تا با لساني و بياني آميخته با واژگاني قبيح و ناثواب عرض ارادتي كرده باشند به ايشان  و خانواده هايشان .
از خيلي وقت پيش تصميم گرفتم به كسي حتي تو دلم هم ف.ح.ش ندهم اما بعضي ها ذاتا طالب و دوستدار ف.ح.ش و اين اقسام حرفهاي بي ادبي  هستند يعني حتي اگر هم تو با ادب باشي و نخواهي حرفي بزني كه لولو بيا سراغت ، خود اينها مي آيند و مي گويند تو رو قسم به اجدادت يه فحش حسابي به ما بده.يعني خودشان آدم را وادار مي كنند كه چند تا حرف كش دار و آبدار نثارشان شود ..بگذريم...
وقتي كه خاطرم جمع شد عمليات انتحاري اي در كار نبوده و من در حين ارتكاب به تماشاي فيلمي با مضامين شيطاني كه از گناهان كبيره است به درجات رفيع نائل نشده ام ، به اين فكر افتادم كه آيا اين آدم(!!!!!!!!!!!!...) كه آرامش و خواب ديگران و لحظات سلوك معنوي من از فيلم را ،براي منافع شخصي خودش بهم مي زند، تا حالا به پديده اي به اسم حقوق ديگران و احترام به آن برخورد كرده(اينجا رو با هم بخندين ولي به من نخندين) اصلا اگر اين آدم در، دسته و رسته و مقام خاصي قرار بگيرد كه اتفاقا قرار هم گرفته(مباركه برادر) محدوده ي تجاوز خودش را گسترش نمي دهد ؟ اين به اصطلاح آدم درباره ما چي فكر مي كند ؟ اصلا ما را به( ...) مبارك هم فرض مي كند؟
مغز پر از خالي من هم كه منتظر گ.و.ز هوايي تا بپرد سراغ افكار موهوم هميشگي و شروع كند به طرح اين قبيل سوالات زرت و پرت كه: خوب ،تو كي هستي ؟ اينها كي هستند؟ انسان بودن چيست؟!!! تو اينجا چي كار مي كني ؟ و .... .بعد از يك ساعت كلنجار رفتن و عصبانيت مكرر باز هم مثل هميشه از اين مُسكن قوي(توصيه مي شود) استعمال كردم و با صدايي توام با درد و عقده گفتم:
 اينجا ايران است.. بايد صبور بود دوهزار و پانصد سال ... نه !!! ببخشيد ... هفت هزار سال مدنيت و فرهنگ و تاريخ مكتوب يعني همين .... اينجا ايران است.
به نظر شما برخورد اين آدم با زن و بچه ي خودش چه جوريه ؟ اصلا اين موجود مي تونه بفهمه حقوق زن چيه ؟ اگر بشينيم با اين بابا درباره حقوق اقليت هاي جنسي صحبت كنيم به ما نمي خنده و نمي گه ما (...)خليم.
 بگذريم ... از اين قبيل اتفاقات نادر هم در اين شب زنده داري هاي سينمايي من رخ مي دهد ... بهر حال پخش زنده است و  اين قبیل اتفاقات طبيعيه .
ديديد بيخود عرض نكردم كه دوازده ساعت هم براي يك روز، در اين ملك گل و بلبل زياده . فداي شما بشوم، مي خواهد بيدار بمانيد، كه اعصاب همايوني خط خطي شود . بيدار بمانيد، كه بيشتر عذاب بكشيد . وقتي كاري نداريد بخوابيد ... به همين راحتي ..!!(اين نيز براي عموم نسخه مي شود)  پس،  بخوريد و بياشاميد و بخوابيد و... اسراف هم بكنيد چون كار مهمي براي انجام دادن نداريم ... شك نكن .. واقعا نداريم ... يه كم فكر كن ..!!  در اين يك مورد يعني خوابيدن اگر اسرافي شود جايز است .حلال است و احتياط هم واجب نيست .تازه براي پوست آفتاب و مهتاب نديده رخ زيباي برادران ديني و خواهران ايماني،خوابيدن بسيار خوب و مفيد است(بشدت توصيه مي گردد)...
ولي فرداي اين حادثه هيچ كس با طعنه به من صبح بخير نگفت ... چون همه از شدت سر درد تا ساعاتي پس از نيمروز خواب تشريف داشتند...
  
نویسنده: دیوونه
پنجشنبه 3 تیر1389 ساعت: 19:32
نیما جان خیلی شرمنده ام که دیر میام.یه مدت که فیل شدم الان هم که رفع قیل شدم سیستم خرابه و اومدم از نت.سیستمم درست بشه مرتب میام و کامل مطلبهای قبلیتو میخونم
نویسنده: حامد
جمعه 4 تیر1389 ساعت: 18:18
سلام"
دوست عزیز"
اپم زود زود بیا...
________________$$$$$
_______________$$$$$__$$________$$$$$$$$
__________$$$$__$$$$___$$_____$$$$$____$$
______$$$___$$$$________$$_$$$______$$$
___$$$_$$$$______________$$_______$$$
$$$_$$$$________________$$______$$$
$$$$_________________$$$_____$$$
$$________________$$$_____$$$
$$_____________$$$_____$$$
_$$________$$$$____$$$$
__$$____$$$_____$$$$
___$$_$$$$___$$$$
____$$_____$$$$
__$$_____$$$$
$$____$$$$
$$_$$$$
$$$$$_____$$$$$___________$$$$$__________
_________$$$$$$$_________$$$$$$$_________
_________$$$$$$$_________$$$$$$$_________
__________$$$$$___________$$$$$__________
__$$$$_____________________________$$$$__
_$$$$$$___________________________$$$$$$_
__$$$$$$_________________________$$$$$$__
___$$$$$$_______________________$$$$$$___
____$$$$$$$___________________$$$$$$$____
______$$$$$$$_______________$$$$$$$______
_________$$$$$$___________$$$$$$_________
____________$$$$$$ $$$$$$$$$$$____________
______________$$$$$$$$$$$$_______________
نویسنده: نقطه چین ها. . .
شنبه 5 تیر1389 ساعت: 0:7
خب راستش..دو تا خونه اون طرف تر خونه ما یه ساختمون در حال ساخته که..بیشتر شبا بر ارتفاعش افزوده می شه تا روزا..یه فضل الله هم دارن که مدام فرا خوانده میشه..ولی خب..من فیلم ندارم که نگاه کنم..عوضش..چشام بسته ست..هد فونو میچپونم تو گوشم..صداش تا آخر..میرم رو ابرا..از اون ساختمونه هم که شهرداری دوبار به خاطر ندادن شیتیله پلمپش کردو..بعد دوباره روز از نو روزی از نو..هم ارتفاعم بیشتر میشه..

کیا
نویسنده: شب های مشترک
شنبه 5 تیر1389 ساعت: 3:57
خب امشب نوبت چه فیلمیه که ببینیم؟
نویسنده: خیانت
یکشنبه 6 تیر1389 ساعت: 7:32
عزیزم نوشتی:"از اینکه دیر سر می زنم..."
می دونی همین که گاهی سر بزنی،دیر یا زود چه فرقی می کنه،این دلیلی هست برای دلخوشی من،دلخوشی از نوع ذوق ته دل.
نیما عزیزم گفتی:"قصد ذكر مصبيت ندارم "
من تعجب بکنم حقم نیست؟که دوستی از خودش بگه و بعد به گفته های خودش درباره خودش ،چیزی که می تونه بالاترین حالت نوشته باشه بگه مصیبت گویی؟
درسته که غم توش هست،گاهی،یا نا امیدی یا دور بودن از من اما ذکر مصیبت نیست
هر مصیبتی هر غمی که به دوستم رفت،به من رفت و من رو غمگین کرد و مصیبت من شد و هیچ تفاوت نمی کنه اگه بگم مصیبت نامه دوستم مصیبت نامه من بود که اون بر اساس من نوشت مصیبت هاش رو،که من بودم که دوستم به خاطر من و مصیبت های من نوشت همونطور که مارسل پروست از روی رمانش زندگی کرد و نه رمانش رو از روی زندگیش نوشت.
ادامه دارد...
نویسنده: خیانت
یکشنبه 6 تیر1389 ساعت: 7:36
عزیزم گفتی و چه خوب گفتی که:"در ميانشان جسد گچ شده ي سگي بود كه..."
ما همین هستیم ،سگی که در رعشه نهایی به دنبال هواست
من این رو نفی نمی کنم،این وضع ماست.
دنبال امیدی واهی هم نیستم ،بی هوا زی زندگانیم.
عزیزم گفتی:"هيج كس با من نبود حتي ..."
از بیکن شاید خوندم که قرنها پیش گفت:"انسان موجودی تنها و جدا افتاده است"
و از شاملوی عزیزم که گفت:"انسان سخني نگفت تنها او بود که جامه به تن داشت ..."
ادامه دارد...
نویسنده: خیانت
یکشنبه 6 تیر1389 ساعت: 7:39
عزیز دلم گفتی:"تو بگ. اين جرم بزركي است كه بخواهي انسان باشي و به آنچه در سرسراي ذهنت بدان مي انديشي تحقق ببخشي ؟ "
جواب من یک کلمه بیشتر نیست :نه!
و من عزیزم خیلی دلم می خواد که تو ساعتها بنویسی و من ساعتها بخونم و جوابی بدم به دوستی با این همه ذوق و حق زندگی و جفایی که بر او رفته.
بوسس
پی کامنت:
ایمیل من mp_1356@yahoo.com
این فعال تر هست عزیزم اگه بشه که برام شماره ای بذاری

هیچ نظری موجود نیست: