دوشنبه، تیر ۰۷، ۱۳۸۹

به موشها توجه نکنید ...


اين روزها بيشتر از هميشه با خودم خلوت مي كنم و نسبت به پديده هاي كه از قديم ذهنم باآنها درگير بود جديتر فكر مي كنم . همه ي اتفاقات و پيش آمدها در زندگي در حقيقت يك پاسخ بيشتر ندارد و آن بازگشت به خود براي شروعي دوباره است . شروعي نو و آغازي دوباره .
 من كمتر از سيماي وطني (Zarghami tv)حرف خوبي براي شنيدن و پذيرفتن دريافت مي كنم اما امروز در يك برنامه ي ساده ،حرف عميقي را در قالب يك داستان بيان كرد كه خيلي به دل من نشست  داستان از اين قرار بود كه :
مردي دانا كه در كتابخانه ذي قيمت خود از حضور موشي خبر داشت هيچ گاه براي از بين بردن موش اقدامي نمي كرد اما در عوض كتاب هاي ارزشمند خود را براي محافظت در قسمتي از كتابخانه پنهان مي كرد كه موش به آنها دسترسي نداشت . وقتي علت را از وي جويا شدند گفت :
 من براي آنكه موش را تبديل به هيولايي نكنم با آن نمي جنگم و كتاب هاي كم ارزش را براي موش در پايين كتابخانه قرار مي دهم و كتاب هاي ارزشمند را در بالا و با اين روش ذهن خود را از درگيري با موجودي بي ارزش و غيرقابل اهميت در امان مي دارم . موش با قسمتي از زندگي ام در گير است كه برايم قابل توجه نيست .... اين پيام اين برنامه بود .پيامي بدون نتيجه گيري در ميان يك ساعت حرف مفت مجري و يك احمق به اصطلاح كارشناس  . اما من از چيزهاي كه يك كم آدم را با خودش درگير كند بدم نمي آيد و در كل با هر پيام واضح و آشكاري كه در اختيار مخاطب قرار بگيرد مشكل دارم .
نتيجه گيري من از اين مثلا داستان اين بود كه:" به موشها توجه نكنيد و اعصابتان را خورد نكنيد".
 
به همين راحتي . درسته يك كم سخته ولي ميشه . ميشه كه آدم بخاطر بي ارزش ترين و پست ترين موجودات اعصاب و روان خودش را به گوه نكشد . اين يعني يك زندگي آزاد از ترس و خارج شدن از خيلي از مسائل بي اهميت .
من چند روزه يكي از كثيف ترين موش هاي بشدت اعصاب خورد كن و قديمي و فاسد شده را از زندگي ام و از سرسراي ذهنم براي هميشه پاك كردم . موجودي حقير و بدبخت كه تنها به قصد آموختن و ياد دادن تجربه هاي با ارزشي به زندگي من آمده بود و هيچ مصرف ديگري نداشت . يك لومپن تمام عيار . اينها را از سر حب و بغض يا كينه با اين موجود عنوان نمي كنم چون به نظر من كينه يك حس انساني اي هست كه هر جا و براي هر كس نبايد استفاده كرد .
امروز ديگر اين موش با من نيست، اما بسيار به من لطف داشت و سبب شد  تا من بعد از مدتها باز هم قدر خودم را بدانم و به متاهي گرانبها تر از همه چيز و همه كس يعني خودم توجه كنم . آقاي موش، از شما ممنونم كه به من محبت كردي و عشق فراواني را به من هديه كردي عشق به خود و به خود فكر كردن . واقعا مرسي موش خانگي بدبخت. من با اين اتفاق با عشق روبرو شدم و جوابي جزء عشق، كه همان تجربه عظيمي بود كه در دل اين حوادث پنهان شده بود دريافت نكردم . من ياد گرفتم تا بيشتر از هميشه به خودم توجه كنم و خودم را از هميشه بيشتر دوست داشته باشم . من به خودم افتخار مي كنم . مرسي موش كوچولو.
واقعا از موش خوشگل يوسف و كيا (نقطه چين ها ) كه يكي از سرگرمي هاي خوب من مي باشد معذرت خواهي مي كنم كه يك موجود حقير و بي ارزش  را موش خطاب كردم . موش موشي تو خوشگلي جيگر ... از من ناراحت نشو ...اين عوضي موش فاضلاب بود ... بو مي داد ...
مي گم شايد اين يارو اصلا به اندازه ي يك موش هم ارزش نداشته باشه .... شما هم  با من هم نظر هستيد؟؟

نویسنده: نقطه چین ها. . .
سه شنبه 8 تیر1389 ساعت: 0:49
از این موش ها توی زندگی ما زیادن..جالبه که ناخودآگاه یاد گرفتیم چیزای با ارزشو از دسترسشون دور کنیم..بس موش زیاده!!
موشی سلام رسوند و میدونه باهاش نبودی!..موش ما بی آزاره و کاری به کتاب نداره..همه دارائیش یه چرخ و فلکه! :دی



یوسف
نویسنده: pooria
سه شنبه 8 تیر1389 ساعت: 4:0
سلام وب قشنگی داری به منم سر بزن
نویسنده: خیانت
سه شنبه 8 تیر1389 ساعت: 7:52
نه به نظرم اون بیشتر به یه علف شبیه بوده
باید کند
وگرنه باغ ذهنیت زیبای تو رو خراب می کنه
بوسس
نویسنده: gharibe89
سه شنبه 8 تیر1389 ساعت: 10:5
هممون تو زندگی از این موش موشکا داریم .. حالا بعضی ها موزی و کثیفن و بعضی ها هم با نمک و با مزه ..
اما خب ، برداشت قشنگی کردی از اون برنامهه ..
نویسنده: ...
سه شنبه 8 تیر1389 ساعت: 11:7
از بهترین وبلاگ س....ک...س هم... دیدن کنید.
نویسنده: ...
سه شنبه 8 تیر1389 ساعت: 11:8
از بهترین داغ ترین ترش ترین زیباترین رمانتیک ترین باحال ترین و س...ک...سی ترین وبلاگ هم... دیدن کنید.
نویسنده: ....
سه شنبه 8 تیر1389 ساعت: 11:9
از بهترین داغ ترین ترش ترین زیباترین رمانتیک ترین باحال ترین و س...ک...سی ترین وبلاگ هم... دیدن کنید.
نویسنده: ...
سه شنبه 8 تیر1389 ساعت: 11:9
از بهترین داغ ترین ترش ترین زیباترین رمانتیک ترین باحال ترین و س...ک...سی ترین وبلاگ .... دیدن کنید.
نویسنده: سیاوش
سه شنبه 8 تیر1389 ساعت: 13:24
گلهای بهشت سایبانت / یک دسته ستاره ارمغانت / یک باغ از گلهای نرگس / تقدیم وجود مهربانت

نویسنده: فریان
سه شنبه 8 تیر1389 ساعت: 15:3
درود
نکته جالبی بود و حرف باحالی ... شاید من زیاده خواهم که حتی دوست ندارم موش به اون قسمت کم ارزش زندگیم هم تجاوز کنه.
موشها زیادند و گاه ما رو درگیر می کنند ... منم یه تجربه آموختم از یه موش بد، یک دونه که نه یه عالم تجربه ...
هنوز گاهی این موش سعی می کنه سرک بکشه تو کتابخونه من اما بهش اجازه ورودم ندادم.
وای موش یوسف و کیا که نانازه ... من همستر داشتم اما مامان مجبورم کرد تمومشون کنم :(
نویسنده: اندوه پرست
سه شنبه 8 تیر1389 ساعت: 20:49
خدا بد نده!!..میدونم چرا این روزا بیشتر از همیشه با خودت خلوت میکنی!!
فکر کنم با همین موشیه کثیف یه گرد و خاکی داشتی که به این حال افتادی
آره خب کاملا باهات موافقم موش تا دلت بخواد اطراف ما زیاده...والا هی به خودم میگم برم با شهرداری یه قراردادی چیزی ببندم بیاد نسل این موشارو منقرض کنه ولی از دلم نمیاد...
آخه من موشارو خیلی دوست دارم...آما نه هر موشی رو هااااااا

راستی وبلاگمو انتقال دادم به بلاگ اسپات...یه سر بزن نظرتو بگو دربارش...
نویسنده: آرش
پنجشنبه 10 تیر1389 ساعت: 0:45
سلام از نظر من تو یه آدم معتاد هستی می دونی برای چی؟ راستش نمی دونم فقط این حس یه جورایی بهم القا شده برای همینه که توی پیوندهای وبلاگم اسم لینک تو رو گذاشتم " من از شتاره سوخته ام " می تونی بری نگاه کنی من به آدمای مفنگی مثل تو اصلآ اهمیت نمی دم.
دفعه دیگه پشت سر من حرف بزنی می دم دهنت رو بدوزند.
ببخشید یه کم تند رفتم خداحافظ عزیزم
نویسنده: حمید
پنجشنبه 10 تیر1389 ساعت: 18:51
نیمای عزیز
هدف اون آقای کتاب دار بی توجهی به موش بود یا توجه زیاد به کتاب هاش؟ می خواست موش رو با بی توجهی خرد کنه یا می خواست آسایش کتاب هاش و اعصابش رو تامین کنه؟ به نظر من تو انرژی منفی زیادی رو متوجه اون کسی می کنی که بهش می گی موش. من جای تو باشم جای این که خودمو اذیت کنم بهش بی اعتنایی می کنم. این همه تصویرپدازی های تیز و بکر که تو ذهنت داری، این سبک زندگی متعادل که داری حیفه واقعا.
در مورد تلویزیون هم باهات کاملا موافقم
تابستون امسال رو بیا رو دیکته ات کار کن. چه قدر غلط داری!
نویسنده: فرشاد
شنبه 12 تیر1389 ساعت: 12:55
بعضی وقتها آدم بعضی جا ها میره خیلی خوشحال میشه. امروز اولین بار بود به وبلاگ شما اومدم و البته هم از مطالب جالبت و هم از اینکه منو لینک کرده بودی لذت بردم.

هیچ نظری موجود نیست: