خشونتهاي خانوادگي ريشه در نابسامانيهاي اجتماعي دارد .
ـ زن جواني كه از سوءظن همسرش به ستوه آمده بود با ريختن بنزين بر روي خود اقدام به خودسوزي كرد.
ـ مردي به خاطر سوءظن همسرش را با ضربات چاقو به قتل رساند.
ـ مردي خشمگين در مقابل ديدگان وحشت زده دخترش،همسرش را به قتل رساند.
ـ خشونتهاي خانگي، بيش از سرطان و تصادف باعث از بين رفتن سلامت زنان در دنيا ميشود .
ـ ۶۶ درصد زنان ایرانی حداقل یکبار مورد خشنونت قرار گرفته اند .
همين چند وقت پيش با پسري آشنا شدم كه ميگفت بخاطر بد رفتاريهاي نا پدري اش كه پي به تمايلات ج.ن.سي اش برده مجبور به اقامت تو يك خوابگاه شده است .
يكي از دوستان نزديكم بخاطر رفتار جنون آميز پدرش كه دوست ندارد پسري به اين شكل و ريخت داشته باشد اين روزها در شرايط روحي وحشتناكي به سر مي برد.
اينها همه بخش هاي از واقعيات تلخي است كه يا در رسانه هاي مختلف و يا بطور مستقيم در زندگي اطرافيان و آشنايان ميبينيم و در جريان خشونت عليه زنان و اقليت هاي ج.ن.سي قرار مي گيريم . پدیده ی وحشتناکی كه بطور همه گير در سكوت پيشرفت مي كند و همه افراد كم و بيش با آن در گير هستند.
بسته به تعريفي كه از خشونت خانگي در فرهنگهاي مختلف هست اين نشانهها متفاوت است، در بعضي فرهنگها تحمل نسبت به اعمال خشونت بالاتر است، در واقع براي دستيابي به نشانههاي خشونت خانگي بايد تعريف دقيقي از فرهنگ حاكم بر جامعه مورد نظر داشت تا بر اساس اين تعريف نشانهها مشخص شوند.
بصورت عام می توان عنوان کرد هر رفتاري كه باعث رنجش و آزار فرد شده و در روند رشد شخصيتياش اختلال ايجاد كند خشونت نام ميگيرد، اين رفتارها باعث ميشود كه فرد احساس رنجش كرده و دچار اختلالهاي رفتاري شود. اگر اين رفتارها در محيط خانه و از سوي افراد خانواده سربزند خشونت خانگي نام دارد.
منشاء خشونت در واقع يك نوع اعتقاد و باور ضمنياست كه فكر ميكند ميتواند مشكلات را با اعمال خشونت حل كرد. جايبسي تاسف است كه بپنداريم چاره خيلي از مشكلات خشونت است نه مفاهمه و گفتوگو. در واقع خشونت يك نوع فرار از مشكلات است به شيوهاي كه نتيجه مطلوبي را هم در پي نخواهد داشت. علاوه بر علتي كه ذكر شد الگوهاي رفتاري كه آموخته ميشود در اين زمينه خيلي موثرند. پسري كه شاهد ضربوشتم مادرش توسط پدرش است خيلي احتمال دارد كه وقتي خودش تشكيل خانواده ميدهد در مواجهه با اطرافيانش آن رفتارها را تكرار كند ؛چرا كه تا حد زيادي اعمال خشونت بستگي به اين دارد كه رفتارهاي خشن براي شخص آشنا بوده باشد.
اما آنچه مسلم است اينگونه رفتارها ريشه در روابط بيمارگونه اعضاي خانواده دارد. مشكلات عاطفي، رواني، جنسي، اقتصادي، اجتماعي و بهطور كلي نهادينه شدن فرهنگ خشونت از ديرباز در خانوادهها موجب روند روبهرشد اين معضل شده است. بسياري از مردان از قدرت قانون سوءاستفاده كرده و زنان و اقلیت های ج.ن.سی را مورد آزار و اذيت قرار ميدهند.
بهدليل نبود آموزش و راهكارهاي عميق و قابل دسترس، هركدام از اعضاي خانواده خود قانون شده و به ارتكاب خشونت علیه آنچه دوست ندارند، ميپردازند.شناخته شدهترين اعمال خشونت، نوع فيزيكي آن است اما خشونتهاي رواني هم وجود دارند. مواردي مانند تحقير، خشونت كلامي (فحش و ناسزا)، خشونت اقتصادي (در تنگنا قرار دادن افراد خانواده) هم از مصاديق خشونت خانوادگي هستند. ولي در عمل ارتكاب خشونت بيشتر از جانب مردان هم در عرصه عمومي و هم در عرصه خصوصي است.
بعضي اوقات هم مشكلات اقتصادي و تنشهايي كه فرد با آن برخورد ميكند باعث ميشود كه وي بخواهد تنشهاي خود را با خشونت روي اطرافيان و زيردستان خود اعمال كند. از طرف ديگر خشونت خانوادگي محدود به مردها نميشود و مادري كه با فرزندش رابطه پرخاشگرانه دارد هم دچار نوعي خشونت شده است. ضمن اينكه خشونت خانوادگي ميتواند ريشه در نابسامانيهاي اجتماعي و روانشناختي فرد متجاوز هم داشته باشد.
نوع نگاه و رفتارهاي تحقير كننده، استفاده دائمي از كلمات توهينآميز، اعمال محدوديتهاي مالي و حتي بيتوجهي به فرد نيز از جمله نشانههاي اعمال خشونت است.
اينجا خشونت كلامي و فيزيكي رايج است و در موارد زيادي نيز از پيشرفت فرد در جامعه جلوگيري ميشود؛ مثلا به فرد اجازه بروز تواناييهايش داده نميشود و با وضع مقررات محدودكننده در خانه كه از مصاديق آشكار خشونت خانگي است، شرايطي ايجاد ميشود كه عملا فرد از دستيابي به موقعيتهاي گوناگون بر اساس توانمندياش باز ميماند.(این مورد را من در زندگی بسیاری از نزدیکانم میبینم )
نوع ديگر خشونت، خشونت ج.ن.سي است كه كمتر به آن پرداخته شده است. بايد بدانيم كه در چارچوب روابط ج.ن.سی ما با پديدهاي به نام تجاوز ج.ن.سي مواجهيم؛ يعني برقراري رابطه ج.نس.ي با طرف مقابل كه برخلاف ميل وي صورت ميگيرد. از ديگر مصاديق خشونت نيز ميتوان به تهديد به جدايي قطع رابطه و طلاق، بيرون كردن فرد از خانه، تحقير وضعيت جسماني فرد اشاره كرد.
متاسفانه حاكميت الگوهاي مردسالاري در خانواده كه شرايط فرادستي را براي مردها و فرودستي را براي زنها و سایر افراد با گرایشهای متفاوت فراهم كرده، عامل مهم تداوم شرايط انواع خشونت خانوادگي است؛ يعني دارا بودن پايگاه اقتصادي و اجتماعي بالاتر از سوي مردان باعث ميشود كه سایرین به دليل عدم برخورداري از فرصتهاي تصميمگيري و همچنين قرارگرفتن در شرايط وابستگي اقتصادي، بيشتر در معرض اين خشونتها قرار گيرند؛ چرا كه به علت ساختار مردسالارانه جامعه چندان دست آنها (زنان و اقلیت های ج.ن.سی) براي مقابله و ايستادگي در مقابل خشونت باز نيست.
به قسمت کوچکی از قوانین جزایی ایران امروز اشاره می کنم . از "امیریل امیر افشاری" وکیل مجرب و دوست خوبم کمال سپاس را دارم که این موارد را از کتاب های مربوطه برای ام استخراج کرد .
"پس از انقلاب ۵۷، در قانون تعزيرات مصوب 1362، جنبة عمومي از خشونت فيزيكي عليه اشخاص حذف گرديد و در حال حاضر مطابق مواد 614، 613، 612 ق.م.ا. مصوب 1375، ايراد صدمات عمومي به ديگري داراي جنبة عمومي بوده و حتي با گذشت شاكي خصوصي، مانعي در جهت اجراي مجازات از باب مصالح اجتماعي نميباشد. با اين وجود مقنن ايران هيچ گاه به قباحت ارتكاب چنين اعمالي بر زنان به عنوان قشر آسيبپذير و نيازمند حمايت به ويژه در كانون خانواده توجه نداشته و گاه مرتكب را از مجازات معاف مينمايد. اين معافيت در قانون مجازات عمومي، نسبت به قوانين جزائي قبل از سال ۵۷ نمود بيشتري دارد.
مطابق ماده 179 ق.م.ع. هرگاه شوهري زن خود را با مرد اجنبي در يك فراش(همخوابگی) يا در حالي كه به منزله وجود در يك فراش باشد، مشاهده نمايد و شوهر مرتكب قتل، جرح يا ضرب يكي از آنها يا هر دو شود، معاف از مجازات ميگردد. هرگاه كسي به طريق مزبور دختر يا خواهر خود را با مرد اجنبي كه علاقة زوجيت بين آنها نباشد، ملاحظه نمايد و مرتكب قتل گردد به حبس تأديبي از يك ماه تا شش ماه محكوم ميشود .
همچنين برادر يا پدري كه خواهر يا دختر خود را با مرد اجنبي ببيند و مرتكب قتل شود از تخفيف مجازات برخوردار ميگردد و مجازات اعدام در مورد آنان تبديل به حبس ميشود و همين حالت در مورد ضرب و جرح زن و مرد اجنبي توسط شوهر، برادر و پدر در ماده 179 ق.م.ع. در نظر گرفته شده بود. قانون مجازات اسلامي با ماده فوق، معافيت از مجازات را صرفاً براي شوهر در نظر گرفته است. در مادة 630 ق.م.ا. بيان ميدارد: «هرگاه مردي همسر خود را در حال زنا با مرد اجنبي مشاهده كند و علم به تمكين زن داشته باشد ميتواند در همان حال آنان را به قتل برساند و در صورتي كه زن مكره باشد فقط مرد را ميتواند به قتل برساند». حكم ضرب و جرح در اين مورد نيز مانند قتل است ."
گرچه احراز شرايطی که جواز دست زدن به این عمل می باشد، گاه بسیار دشوار است اما بهر روی این موارد بخشی از قوانین جزایی کشورمان است .
همین چند وقت سیمای وطنی سریالی پخش می کرد که در آن هنرپیشه زن که مورد ضرب و شتم شوهر خود قرار گرفته بود به یک مثلا وکیل ریش سفید مراجعه کرده بود و وکیل هم به او موعظه می کرد که دختر جان سر به سر شوهرت نگذار . حرف محرکی نزن تا کتک نخوری . حالا هم که شکر خدا زنده ای ، برو بشین زندگی ات را بکن و ... .
یعنی بطور غیر مستقیم القاء می کرد که اگر كسي زن خود را بزند ميگويد زن خودم است و بحث حوزه خصوصي خود را مطرح ميكند و به کسی ربطی ندارد مگر اينكه ضربوشتم شديد و توام با ضرب و جرح باشد .
از طرف دیگر ، برخلاف باور عامه تحقيقات نشان ميدهد كه حتي عامل تحصيلات هم متضمن، تعيينكننده و پيشگيرانه در اين زمينه نيست و يك فرد تحصيل كرده هم ممكن است الگوي پدرو مادر خود را در خانه اجرا كند و افزايش سطح سواد و تحصيلات تنها در كنار ساير عوامل ميتواند در كاهش اين خشونتها موثر باشد و اين مسئله بيشتر به عوامل فرهنگي و اقتصادي برميگردد. مثلاً قبايل بدوي و كاملاً بيسوادي وجود دارند كه در درون خود هيچ اثري از خشونت يا خشونت خانوادگي ديده نميشود.
خيلي از زنها و فرزندانی كه كتك ميخورند خودشان متوجه نيستند كه مورد خشونت قرار گرفتهاند و فكر ميكنند شوهري و پدری كه سر آنها داد ميزند يا به آنها فحش ميدهد رفتاري عادي را بروز ميدهد و همه شوهرها و پدرها اينطور رفتار ميكنند! ولي اقدام مناسب در اين زمينه آن است كه بفهميم اين رفتارمان دچار آسيب است و رفتار شوهر و پدر نبايد الزاماً اينگونه باشد.مثال جالبي ميزنم ، امیریل امیر افشاری تعریف میکرد :دختر جوانی پيش من آمد كه بعد از نامزدي با شخصي مورد ضرب و شتم وي قرار گرفته بود و ميگفت همسرم مرا جلوي ديگران كتك ميزند و ميخواهم طلاق بگيرم. وقتي از او پرسيدم پس به دليل كتك خوردن از همسرت ميخواهي از وي جدا شوي؟ با كمال تعجب شنيدم كه گفت: نه، مطمئنم چون مرا دوست دارد كتكم ميزند ولي مشكل من با او آن است كه با دختر ديگري دوست شده است.!!!
شواهد نشان ميدهد كه بيشتر افراد خشونت ديده نسبت به اين عمل آگاهي ندارند، در واقع تعداد زيادي از مردم نميدانند كه نسبت به اين رفتارها بايد عكسالعمل نشان داد. به اين ترتيب گروهي سالها در شرايط سخت و با تحمل خشونت خانگي زندگي ميكنند.
آیا تا کنون از خود پرسیده ایم تحمل این گونه خشونتها چه آيندهاي را براي قرباني رقم ميزند؟ كودكاني كه در محيطهاي خشن خانگي رشد ميكنند ميآموزند تا در آينده به محض اينكه در شرايط استرس قرار گرفتند اعمال خشونت كنند، اين گروه از كودكان هر چند در كودكيشان از اعمال خشونت رنج بردهاند اما ناخودآگاه در بزرگساليشان در رويارويي با نخستين مشكلات با بروز همان رفتار خشن سعي دارند تا از خودشان دفاع كنند.
زنان و اقليت هاي ج.ن.سي همچنان با اين زشت ترين نماد تبعيض و نابرابري در حقوق و در زندگي روزمره خود در سرتاسر جهان روبرو هستند خشونت عليه زنان و اقليت هاي ج.ن.سي هر گونه عمل خشن مبتني بر جنسيت كه موجب آزار يا صدمه جسمي ،ج.ن.سي يا رواني گردد .
لازم بذکر است كه كشورهاي ديگر نيز، حتي همان پيشرفته ها و دموكرات ها هم هنوز با اين پديده هاي زشت اجتماعي روبرو هستند و گاه تمهيداتي هم در جهت رفع بحران از طرف دولتمردان آنها انديشيده نمي شود.
من در اينجا قصد نداشتم به بررسي علمي و پژوهشي مسئله ي خشونت هاي خانگي و اجتماعي بپردازم بلكه سعي اين بود كه دغدغه هاي خودم را از آنچه كه ميبينم و درد مرا صد چندان مي كند با شما درمیان گذارم .
دوستان هوشیار و بیدار ، ما بعنوان بخش آگاه این سرزمین باید بیشتر از همه به این حقیقت واقف باشیم که :
انسان هويتی پيچيده و چند جانبه دارد و اين از جمله يکی از اسباب گونه گونگی و تفاوت انسانهاست. يکی ازحقوق بنيادين انسانها که در قوانين حقوق بشری بدان استناد می شود اين اصل است که همه انسانها آزاد بدنيا می آيند و داری حقوق مساوی اند. پس ميتوان استتناج کرد که هر انسانی فارغ از زن يا مرد بودن، فارغ از خودی يا دگری بودن با هم برابر و دارای شآن و منزلت انسانی يکسانی هستند.اما هر کشور و جامعه ای بر اساس ارزشهای فکری- فرهنگی و پيشينه تاريخی- اجتماعی و سياسی خود از انسان و حقوق و منزلت او برداشتها و شناخت خاص خود را دارد. به همين سبب آنچه که در يک اجتماع بعنوان هنجار و يا خرده هنجار حساب ميشود ممکن است در جامعه ديگری بعنوان کلان هنجار يا ناهنجارمحسوب شود.اگر گسترش شهر نشينی، راهها، تکنولوژی و کلآ رشد صنعتی را نشانه مدرن بودن جامعه بدانيم،مدرنيته همانا انعکاس و تاثير اين تحولات در ذهنيت اجتماعی و فرهنگ مردم است. با اين تعريف سطح رشد صنعتی، فرهنگی و ذهنيت اجتماعی کشور ما نشان از آن دارد که جامعه ما قریب به صد سال است در حال گذار به مدرنيسم و مدرنيته است ، گرچه در این راه با فراز و فرودهای فراوان روبرو بوده است. هر اجتماعی در مسير حرکت خود به سمت مدرنيسم خواه ناخواه سيستم سياسی، ارزشهای فکری- فرهنگی و در نتيجه ذهنيت خود را دچار تحول می کند. درست در چنين مسيری است که طرح مباحثی همچون حقوق زن و مرد، رابطه اقليت و اکثريت، باز تعريف هنجارها، مسائل دگرباشان و کلآ مفاهيم گوناگون حقوق بشری معنا می يابند. امتناع از پرداختن به اين مباحث هر چند ممکن است تحت لوای حفظ حقوق اکثريت يا دفاع از ارزشها و هنجارهای اجتماعی پذيرفته شده ، توجيه شود اما پشت زمينه آن همانا تآسی از فرهنگ خودکامگی و بهره وری از اعمال زور برای رقم زدن سرنوشت انسانها، مقابله با تجديد فرهنگ و ذهنيت اجتماعی ونتيجتآ تقابل با حرکت جامعه به سمت مدرنيته می باشد.بخشی از هنجارهای جا افتاده و پذيرفته شده جامعه ما نشان بارزی از عدم التزام به آزادی انديشه و برابری انسانها دارند و از آبشخور فرهنگی زور، تحميل ، خودکامگی و پیش داوری تغذيه می کنند. رد کردن، سکوت، پنهان سازی و نفی دگرباشان- همجنسگرايان يکی از اين نمونه هاست. پس گرفتاران در چنين چنبره ای خواه ناخواه برای گشودن پنجره ای رو به فضای آزاد تلاش خواهند کرد تا منزلت انسانی نفی و لگد مال شده خود را باز يابند.
بديهي است براي افكار روشن و خرد مدار و متعادل پذيرفتني نيست كه نسبت به روابط خشونت آميز درون جامعه سرپوش گذارند و براي حل ماجرا صورت مسئله را پاك كنند.
آینده از آنِ آنهاییست که در شرایط حال، بیشتر از دیگران درد می کشند ،اما باز هم می اندیشند .