شنبه، تیر ۲۶، ۱۳۸۹

با هم و گام های تازه ...

در این مدت کوتاه که نوشتن در وبلاگ را تجربه می کردم به  آرمان های می اندیشیدم که از کودکی ذهنم با آنها درگیر بود و هنوز هم هست. آرمانهای دور و درازی که  دور از دسترس می نماید اما معنای من را افزون تر می کند.
همه ی این راه پیچاپیچ و گاه بن بست آرمانها را باید طی کنم تا شاید به جایی برسم . در این دوران گذارِ تعیین کننده ، جایگاه پدیده ها و چشم اندازها ی مختلف برایم  متغیر می باشد  . به هر سو سر می کشم تا تکه ای از وجودم را بیابم و جدول هندسی افکارم را کامل کنم .
وبلاگ نویسی هم از همین حس نشات گرفت . اگر بخواهم به این دوره کوتاه اشاره کنم باید بگویم مجموعه بنیان های حسی ام و ترغیب و تشویق دوستانم در یکجا جمع شد و حاصل داد .
آشنایی با دنیای مجازی دوستانم  که گاه از هر عینیتی ، ملموس تر و واقعی تر می نماید ،فرصتی و غنیمتی بود برای من تا با افکار ، روحیات و رویاهای قد کشیده هم نسلانم  بیشتر و بهتر آشنا شوم . گرچه این آشنایی و مشکلات را از نزدیک لمس کردن، درد مرا افزون تر کرد اما برایم ترجمان جدیدی بود از حسرت و دریغ ، و بازگو کننده تنها ماندن ارزش های نسلی که بی حفاظ در معرض زمانه قرار گرفته اند .
همین وبلاگ ها بیانگر فرهنگ زنده ، پویا و در آغاز شکل گیری و رشد مردمانی است که با احساسات و تمایلات متفاوت در حال خارج شدن از درهای پوسیده و بسته گذشته اند . و همین نوشتن ابراز وجودی است برای نسلی که دیگر به سوراخ نمی خزد و نظاره گر جولان مرگ نیست و هنوز هم در میان این دود غلیظ نفس می کشد و هنوز هم زنده است و حقوق خود را طلب می کند .
جايي كه ايستاده ايم جاي كمي نيست . چون حامل بار فرهنگي مهمي هستيم كه بي انقطاع و يكسره بايد جاري و ساري باشد . بر چهارراه حساس ِ تاريخي اي ايستاده ايم كه در آن داد و ستد فرهنگي به شكلي نوين بروز و ظهور كرده است .
این وبلاگها تنها فرصت موجود برای ابراز وجود دوستان و هم احساسان من می باشد ... گرچه برخی از کارها در محدوده ی سلیقه ی من نمی گنجد اما باز هم غنیمتی است که باید قدر دانست . بی درنگ دیر زمانی طول می کشد تا با آزمون و خطا راههای ارتباطی بهتر و قویتری پیش بگیریم و دیگر اجازه ندهیم مغلوب و منفعل باشیم . 
اگر قصد داریم به عنوان قشری فرهنگی و با تفکری عمیق در میان این هوای مسموم و تبلیغات منفی قوی و با صلابت سر پا بمانیم باید ذهن خود را به تراوش افکار نو و بدیع عادت دهیم و از دریوزگی تفکر و کم کاری و ادعای زیاد پرهیز کنیم ... تحسین های سود جویانه و حرف های ارزان قیمت جز کسالت روح و به عقب راندن ما از رتهی که در پیش داریم کار دیگری نمی کند . دوستانی که من در اینجا یافتم به اندازه ای قابلیت فراوان در عرضه کارهای خوب دارند که اغراق نیست اگر عنوان کنم آینده ی این روزنه های کوچک رسانه های بزرگی است که حرف های زیادی برای گفتن دارد .
نباید اجازه دهیم روزانه از بالا به پایین نشت کنیم و با چانه زنی خود را سرگرم کنیم ... این در واقع همین چیزی است که لومپن والتریا می خواهد . جو پوپولیستی جامعه و حاکمیت سرزمین ما ارائه کارهای متفاوت را بر نمی تابد و بسیار دوست می دارد که ما از کارهای رسانه ای تنها هدفمان ایجاد پلی باشد بین خودمان تا به چهار دیواری های خودمان سرکی بکشیم و خودمان را با این قبیل کارها سرگرم کنیم ...بديهي است كه در قوم و قبیله امروز ما، رسانه پيشتاز و آوانگارد جاي چنداني در اينجا ندارد . خوشحالم ، که در بین دوستانم ،حجم کارهای خوب  و ارزنده به اندازه ای بالا و گسترده است که چشم انداز آینده دلگرم کننده و امید بخش است . 
جايي كه ايستاده ايم جاي كمي نيست . شايد جاي كوچكي باشد اما جاي محكمي است .اگر ريشه داشته باشيم  جاي پايمان سفت مي شود و نمي گذارد جاهلان و جاعلان هویت انسانی ، ما را  از جايمان بكنند و جدا كنند و چشم بسته پرتمان كنند به درون گدازه ي سيال و روان و گسترده اي كه آماده ي همراهي اش نبوده ايم.
اگر بدانيم در اين بازار آشوب  به چه ميزان مهم و كارآمد هستيم ، به فعاليت هايمان معنا و ساماني ديگر مي بخشيم . و نگاهمان به جايگاه انسان و تقدير و راه رهايي و آزادي اش نگاهي عميق تر و كارسازتر خواهد بود.
جايي كه ايستاده ايم جاي كمي نيست . در همين جا دوستان كارآمدي داريم ... وقتي آدمهايي مثل مهدي (بي اف) و يوسف و كيا (نقطه چين ها) در همين مساحت كوچك با كارهايي متفاوت همچنان مانده اند آسوده مي شوم كه سلسله كارهاي خوب ، همچنان باقي است . و لابد برخی اسم های دیگر که از خستگی امروز یادم نمی آید.!
از مدت ها پیش در برابر پیشنهاد دوستان ام برای ایجاد یک سایت سرسختی می کردم ... اما پس از ایجاد وبلاگ و چشیدن طعم خوشمزه و دوست داشتنی معجونِ ارتباط اینترنتی ، تصمیم به ایجاد این پایگاه اینترنتی گرفتم ... بدون شک آشنایی با دوستان بلاگر و مطالعه کارهای آنها مشوق اصلی من برای این کار بود ...
 من قصد ترک وبلاگ را ندارم ... اصلا ... اینجا اولین خانه ی اینترنتی من می باشد و به قول یکی از دوستانم حکم دفتر خاطراتی دارد که نگارش در آن لذت خاص خود را دارد ... بطور کلی این فضاهای اینترنتی چه وبلاگ باشد و چه سایت ، به مثابه لوح های سفیدی هستند که در اختیار نگارنده قرار می گیرد تا آنچه را که در چنته دارد ارائه دهد .
 این سایت پایگاه همیشگی من و پل ارتباطی من با  همه ی شما دوستان فهیم ام می باشد . دلیل نام گذاری سایت به نام خودم یعنی "حامی"(حامد) نام حقیقی ام و نام خانوادگی ام ، این حققیت است که می خواستم این پایگاه اینترنتی ، پدر و مادر مشخصی داشته باشد .(باباش که منم حالا مامانش کی بوده نمی دونم ... پیدا کنید پرتغال فروش را!!...) از طرفی دیگر آدمهای از بردن نام و شهرت خود هراس دارند که خلافی و اشتباهی کرده باشند ... ما که نه خلافی کرده ایم و نه جرمی مرتکب شدیم ...
باید اضافه کنم که در این سایت نوع نگارش متون و مطالب با آنچه در وبلاگ خواهد بود بسیار متفاوت است ... راحت تر بگویم باید دست به عصا راه بروم ... لااقل  از ذکر بعضی از مسائل فاکتور می گیرم ... دوست دارم در این سایت با کمک دوستانم کارهای صورت گیرد که توانایی ها و قابلیت هایمان را بدون در نظر گرفتن تمایلات و رفتارهای شخصی امان به نمایش بگذاریم ...  زمانی که برای معالجه به دکتر می رویم آیا لزومی دارد از تمایلات و مسائل روی تختخواب آقا یا خانم دکتر چیزی بدانیم ؟ اینجا هم همین است. جایگاهی برای هنر ،ادبیات ، تحلیل های اجتماعی و غیره و ذالک .  
امید است ، این نسل از قشر ما ،که در بدترین شرایط این سرزمین زیست، حضورش در این رسانه های اجتماعی  معنايي داشته باشد ... و سنگي باشيم در راهي براي نشاني و شهادتي به ديگران كه در آینده مي خواهند بيايند و نه سنگ كوري كه مانعي باشیم براي قدم برداشتن دیگران . چنانکه دیگران برای ما همان سنگ کور بودند .
 ما را از جهان دور نگاه داشتند ... و چون دور نگاه داشته شديم ؛ تصويرمان معوج تر ،كج تر و كدرتر و دورتر و نامعلوم تر مانده است و هر چه تصويرمان مبهم تر و بيم افزون تر شد در پي يافتن راهي براي آسوده شدن از اين بيم ، یا به  دیگران پيوستيم يا از دیگران گريختيم و در هر دو حالت باختیم . راهی جز ماندن و تکاپو و کاویدن برای ما نمانده است . یادمان باشد ما کم نیستیم ، ... اما باید بیشتر کار کنیم. هر کس در هر سطحی از دانش و آگاهی که باشد ، می تواند کارهای بزرگی انجام دهد و میخی باشد برای محکم تر کردن خیمه ای که شادی و آزادی و اندیشه ی پویا ،در  زیر آن برای همه ی مردم مهیا باشد .
نویسنده: علی
شنبه 26 تیر1389 ساعت: 15:48
______¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤¤---------------¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_____¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤-------¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
___¤¤¤¤¤----------------------¤¤¤-¤¤¤-----------------------¤¤¤
__¤¤¤¤¤--------------سلامی به گرمی خورشید---------------¤¤¤
_ ¤¤¤--¤¤¤------------------------------------------------------------¤¤¤
¤¤¤------------------------------------------------------------------------¤¤¤
¤¤¤--در سراشیبی که نامش زندکیست------------------------------¤¤¤
¤¤¤------باهمه بیگانگیها میروم------------------------------------------¤¤¤
¤¤¤----------در سکوت سرد غمگین زمان------------------------------¤¤¤
¤¤¤--------------بی هدف بی یار و تنها میروم------------------------¤¤¤
_¤¤¤----------------در سراشیبی که نامش زندگیست------------¤¤¤
__¤¤¤------------------می روم شاید که در دشت بزرگ--------¤¤¤
____¤¤¤-------------------باز یابم آنچه را گم کرده ام--------¤¤¤
______¤¤¤------------------موفق باشی-----------------¤¤¤
_________¤¤¤------به وبلاگم سر بزن---------¤¤¤
____________¤¤¤¤¤¤--ضرر نمیکنی--¤¤¤¤¤¤
_____________¤¤¤--------------------------¤¤¤
________________¤¤¤-------بای-----¤¤¤
___________________¤¤----------¤¤
____________________¤¤¤¤¤¤¤
______________________¤¤¤¤
نویسنده: mohamad
شنبه 26 تیر1389 ساعت: 15:50
salaaaaaaaaaaam
az webet badam nayomad
age khasti bekhandi pishe manam bia
نویسنده: نقطه چین ها. . .
شنبه 26 تیر1389 ساعت: 15:51
..به امید موفقیت..

یوسف
نویسنده: خیانت
شنبه 26 تیر1389 ساعت: 16:55
عزیزم
من این متن فاخر رو همونقدر دوست داشتم که متن یاغی قبلی رو
تبریک می گم
انسانی مثل تو به خوبی می دونه چطور کاری رو پیش ببره
چون
"انسان دشواری وظیفه است"
بوسس
نویسنده: gharibe89
شنبه 26 تیر1389 ساعت: 23:36
خب این متنش واقعن نشون دهنده ی قدرت بیانت بود ..
ویرایش قشنگی به اون پست قبلی بود
نویسنده: سیاوش
شنبه 26 تیر1389 ساعت: 23:49
روی آن شیشه تبدار تو را " ها " کردم، اسم زیبای تو را با نفسم جا کردم، شیشه بدجور دلش ابری و بارانی شد، شیشه را یک شبه تبدیل به دریا کردم، با سرانگشت کشیدم به دلش عکس تو را، عکس زیبای تو را سیر تماشا کردم
نویسنده: اشكان
یکشنبه 27 تیر1389 ساعت: 9:47
ممنون نیما،
امیدوارم قلمت همیشه پایدار باشه...
ممنون...
نویسنده: احمد
یکشنبه 27 تیر1389 ساعت: 16:15
((زمانی که برای معالجه به دکتر می رویم آیا لزومی دارد از تمایلات و مسائل روی تختخواب آقا یا خانم دکتر چیزی بدانیم ؟)) جمله ی تامل برانگیزیه که بلاتر از درک عمومی مردم ماست! اگر براشون قابل درک بود شاید جامعه از خیلی از مشکلات رهایی پیدا میکرد.
خوشحالم که هستی.
نویسنده: مهرشاد
یکشنبه 27 تیر1389 ساعت: 23:38
به به !مباركه سايت جديد!
خيلي خوبه كه يه همچين فضايي رو راه انداختي..
برات آرزوي وفقيت مي كنم...
شاد و پيروز باشي/
نویسنده: میلاد
سه شنبه 29 تیر1389 ساعت: 0:8
با حرفات موافقم اگه بخواهیم میشه
نویسنده: فریان
چهارشنبه 30 تیر1389 ساعت: 0:36
سر می زنم اما نظر نگذاشتنم بر می گرده به مرض کهنه و چند سالم که گاه فکر می کنم نویسنده اونقدر کامل نوشته که می ترسم با نظرم خراب کنم.
چه این متن ویرایش شده چه اون متن خیانت شده هر دو قشنگ بود ... مخصوصا ما کم نیستیم کم کار می کنیم از قبلی ...
سایت نو مبارک ... سلسله کارهای خوب هنوز زنده است باید بیشتر دیدشون و ... بگذریم.
حالا بگم نیما یا حامی ؟ :)
مرسی
هستی ... باش ... بمون ....
نویسنده: رضا /پسر/
چهارشنبه 30 تیر1389 ساعت: 15:36
روز ملی یادت نره:
http://ranginkamaniii.blogspot.com

هیچ نظری موجود نیست: